هيونگ جون : خوب من مي برمش رستوران براي خودن سوپ دامپك (( غذاي مجلل تايوان )) (( منظورش اينه در تايوان ميبرمش به يك رستوران مجلل ))
ديگر بچه ها باهم گفتن : اينم كه فقط فكر خوردن غذاست !!!
هيون جونگ : خوب من باهاش ميرم جيجو درست در فصل جشن غذاهاي دريايي و برداشت ميوه سال .. من اونو به اين فستيوال زيبا مي برم (( به هيونگ جون ايراد مي گرفت .. اينم كه فكر غذا خوردنه))
هيونگ جون : من بعد براي شام مي برمش هاووايي (( یعنی اون یکی ناهار بود؟ )) براش غذاي خرچنگ دريايي سفارش ميدم .. بعد لب دريا يك خونه اجاره مي كنم (( جانم چي شد ؟؟ )) و بهترين شب رو براش به ارمغان ميارم ((يكي جلوي اين بچه رو بگيره ))
يونگ سنگ : خوب من با اون مثل يك شاهزاده خانم رفتار مي كنم .. يك ليموزين كرايه مي كنم و اونو به بهترين رستوران كره دعوت مي كنم (( اي خدا اون دختره چه خوش شانسه )) بعد همه جاي ميز شام رو پر مي كنم از گل رز … خوردن غذا (( اينم كه فكر غذاستکلآ مثل اینکه همشون فقط به فکر شکمشونن )) خودشم با حالتي بسيار رمانتيك .. بعد هم به جايي كه خودم دوست دارم مي برمش و ستاره ها رو تماشا مي كنيم (( جايي كه خودم دوست دارم ؟؟ كجاست ؟؟ )) و در گوشش عشقم رو نسبت بهش زمزمه مي كنم در تمام شب (( چه رمانتيك و چيييييييي تمام شب اي بابا))
كيو جونگ : اونو به يك جاي شلوغ مي برم (( حالا چرا جاي شلوغ؟میخوای مردم بریزن روی سرت و انقدر اذیت بشی که دیگه منو فراموش کنی )) بعد دستش رو ميگيرم و به همه مردم نشون ميدم كه چقدر دوستش دارم ((اگه مردم اجازه بدن آقا)) بعد در گوشش ترانه عشقمون رو مي خونم (( شعر هم گفت برام )) بعد براش يك قوطي شيريني مي گيرم (( شيريني ؟؟ ای بابا آخه من نمیخوام چاق بشم )) و تمام وقتم رو در اونجا باهاش قدم مي زنم(( چه عجب اين يكي شب و صبح نكرد به شعونات اسلامی احترام میذاره))
جونگ مين : خلاصه وار .. يه شب پر حرارت و به ياد ماندني با حضور زيبايش برایش رقم مي زنم … (( چي چي چي چي ؟؟اینم که شد شب و ...))
سوال : تا حالا شده يه كار احمقانه انجام بدين و عشقتون رو به يه نفر اعتراف كنين ؟؟
كيو جونگ : شما از يونگ سنگ بپرسين كه تو اين كار تخصص داره . (( جان چي چي داره ؟؟ ))
يونگ سنگ : نه بابا من تجربه زياد ندارم ((خدا رو شکر )) من كسي رو كه دوست داشتم خواستم بهش بگم اما وقتي به صورتش نگاه كردم كلمات گم شد (( آخي الهي )) پس تصميم گرفتم يه ترانه براش بنويسم . نوشتم و خوندم با صداي خودم براش ضبط كردم (( آخ چه رمانتيك )) اما هيچ وقت اون نوار و ترانه رو بهش ندادم . هنوز بعضي وقت ها به اون ترانه فكر مي كنم (( الهي ))
(( اینا کین؟؟؟؟میگم آبرو شو بردم با این عکس))
هيونگ جون : خوب من يه بار شجاعتم رو جمع كردم تا بهش اعتراف كنم . اول یک جعبه شكلات گرفتم بعد يه نفس عميق كشيدم . رفتم كنارش و اول شكلات رو بهش دادم و خواستم بگويم كه .. (( خوب بعدش؟؟))كه شكلات رو به سينه ام كوبيد (( چييييييي؟؟ )) و بعد از كنارم رد شد و با شدت عصبانيت فرياد زد : برو گم شو (( چيييييي؟؟ دختره ی پررو ديگه رسما داره حرصم ميگيرهیکی جلوی منو بگیره قبل از اینکه اون دخترو به قتل برسونم )) و بعد دوباره فرياد زد همچين فكري نكن ((خيلي هم دلش بخواد ))
هيون جونگ : من كلا اعتراف نمي كنم .. اگه كسي رو كه مي خوام بايد او هم متقابلا من رو بخواهد (( بله به دوستم میگم )) يك احساس متقابل … به خاطر همين هيچ وقت جواب رد نشنيدم (( عجب مغرور بابا ایول)) جونگ مين : نگاه من كلا اعتماد به نفس بالايي داره !!(( يكي اين جمله رو معني كنه واسه من)) اما معمولا در اين موارد خيلي ترسو هستم . وقتي بخوام به يه نفر بگم دوستش دارم تمام بدنم ميلرزه (( آخي نه به حرف اولت نه به حرف الانت )) در اولين ديدار به خودم میگفتم کاش اول اون اعتراف کنه خاطر همين تا حالا جواب رد نشنيدم (( بله متوجه هستماصلآ مگه تا حالا به کسی هم گفتی که جواب رد بشنوی )) و يك قانون هم دارم كه اگه دختري منو ناديده ميگيره من هم او را ناديده خواهم گرفت (( چه خشن ترسیدم))
كيو جونگ : من و نونا دوست هاي دبيرستاني بوديم . اما جريان من مثل ترانه لي سانگ جي هست !! (( ترانه اي كه ميگه من بايد تورو ترك كنم )) من هي با خودم مي گفتم نونا زن زندگي من هست (( جانم؟ )) اما اشتباه مي كردم (( خوب خدا رو شکر به این نتیجه رسیدی)) بعد از مدتي فهميدم كه ما اصلا براي هم ساخته نشديم ((تو برای یه ایرانی ساخته شدی یادت باشهالبته خودتم فهمیدی فکر کنم)) او مردي رو مي خواست كه مزرعه دار باشد ((حالا چرا مزرعه دار؟)) من فردي رو مي خواستم كه حسود نباشد ((مثل من)) اولين اعتراف من به نونا بود . اما به نظر من بزرگ ترين اشتباه من بود ((خوب معلومه که اشتباه کردی باید اول با من مشورت میکردی)) حالا هم اميدوارم نونا خوشبخت باشه (( آخي چه مهربون ))
سوال : همسر آينده شما بايد چطور باشد (( چه خصوصياتي داشته باشد )) ؟؟
هيون جونگ : خوب بايد خيلي اعتماد به نفس بالايي داشته باشد (( مثل دوستم )) زيبا باشد . از همه مهم تر چشمان زيبايي داشته باشد (( این کلآ داره دوستمو میگه ها)) و مهترين چيز هم به كار من احترام بگذارد .. (( بله حتما .. يادم میمونه بهش بگم))
جونگ مين : مادر خوبي باشد (( این هنوز هیچی نشده به فکر بچه اس)) با مردم خوش رفتار باشد. من را درك كند و قلب بزرگي داشته باشد (( فرمایش دیگه ای ندارین؟تعارف نکنید ها))
هيونگ جون : مثل يك دوست براي من باشد . در كارها و مخارج خانه با من همكاري كند (( چشم حواسم هست )) من نيز در كارهاي خانه مثل شستن ظرف ها با او همكاري خواهم كرد (( به به بهترين روش تقسيم كارخوش به حال خودم )) بتونم باهاش راحت حرف بزنم و تمام مشكلاتم رو بگم .. آرامم كنه .. در كنارش احساس آرامش كنم .. اين باعث ميشه در كنار هم احساس آرامش كنيم (( ایشالله که میشه))
يونگ سنگ : يك شريك زندگي كه در نگاهش زندگي رو ببينم .. با نگاه او زندگي كنم .. و با نفسش و حضورش احساس خوشبختي و شادي كنم .. (( مختصر و مفيد )) (( ولی این که همش به فکر نگاه و نفس بود))
كيو جونگ : دوست ندارم زندگيم با مشغله كاريم قاطي بشه . كسي كه بتونه اين دو دنيا رو از هم جدا كنه و من وقتي پا به خانه مي گذارم وارد محيطي آرام و زيبا و شاد بشم دور از تمام مشغله هاي كاري اون روز .. (( سعیمونو میکنیم))
نظرات شما عزیزان: